نوای من
وقتی در تنهایی ترین حالت خودم به این فکر می کنم که چرا؟ و بعد باز می پرسم چرا من؟ چرا حالا؟ چرا اینجا؟ و هزاران چرایی که برایشان جوابی ندارم ... خیلی دلم می خواهد معجزه ای رخ دهد. حتی موقع خواب دلم می خواهد رویایی شیرین را با خودم مرور کنم و آرزوهایم را در ذهنم تصور می کنم. خانه ای بزرگ، در محیطی آرام در نقطه ای از آمریکا که آب و هوایی معتدل دارد. و فارمی بزرگ که گاوهای سیاه و سفید بزرگ و کوچک در آن فراوان هستند. هر لحظه به میزان دارایی هایم اضافه می شود. می بینم که باید در کنار ماشین ساسی بلند مشکی خودم یک پیکاپ تراک قوی مثل فورد 150 هم داشته باشم که گاهی با آن قایق تفریحی خانواده را یدک بکشم و به دریاچه نه چندان دور محل ببرم تا با خانم و بچه ها لحظاتی خوش را داشته باشیم. ولی هیچوقت این خیالبافی ها به پایان نمی رسد. اصلا نمی دانم کی تمام شدند و کی خوابم برد! در کدام مرحله بودم و کارها را به کجا رسانده بودم! و شب بعد دوباره مجبورم همه را از نو بسازم... این بار با تغییراتی دیگر! راستش بد نیست که در کنار خانه ویلایی بزرگمان یک آپارتمان مچهز به وسایل روز در طبقه های بالایی یک برج بلند در نیویورک هم داشته باشیم. جایی که چشم انداز آن شهر نیویورک باشد و در نزدیکی ما ساختمانی نباشد که از پنجره ما پشت بام آن دیده نشود. این واحد آپارتمان هم باید به اندازه کافی بزرگ باشد که گنجایش مهمانهای ما را هم داشته باشد. و آنقدر ساخت آن خوب باشد که با پرش و شلوغ بچه های مهمان همسایه طبقه پایین اصلا متوجه چیزی نشود. من یک پرنده ام، کار من پرواز است راه شوق از سرزمین خیال من دراز است
اندیشه
موسی یوسفی
4/7/20251 دقیقه خواندن
My post content