کشتار دختران و پسران هزاره در مرکز آموزشی کاج

مرکز آموزشی کاج، یکی از مراکز آموزشی مطرح در غرب کابل بود که بعد از حمله انتحاری بر مرکز آموزشی موعود، بوجود آمد. دختران و پسران نخبه برای آمادگی و رقابت در امتحان کنکور به این مرکز آموزشی می آمدند

خاطرات تلخ

موسی یوسفی

9/24/20241 دقیقه خواندن

امروز دوشنبه ۱۱ میزان ۱۴۰۱ (۳ اکتبر ۲۰۲۲) در پل خشک دشت برچی خانه برادرم نشسته‌ام و حس و حال غریب حادثه اخیر وادارم کرده که تصمیم بگیرم این حوادث را مستند کنم. راجع به حمله انتحاری در مرکز آموزشی کاج صحبت می‌کنم.

صبح روز جمعه ساعت ۶ در خانه دوستم آقای بشیر مومنی بیدار شدم. بدون اینکه دیگران را بیدار کنم، از خانه بیرون رفتم و به طرف پل خشک حرکت کردم. در راه، نام کاج در ابتدای یک کوچه توجهم را جلب کرد. یاد مرکز آموزشی کاج افتادم که سه سال پیش در ایستگاه شفاخانه وقتی طرف خانه می‌رفتم هر روز صبح دختران و پسران زیادی با عجله آنجا می‌رفتند. با خودم فکر کردم شاید این شعبه دیگری از کاج است و یا همان شعبه به اینجا نقل مکان کرده است. از سر آن کوچه گذشتم و کمی پایین‌تر از کوچه امام رضا هم گذشتم و روبرو به حمام «پاریس مزار» رفتم. از حمام که بیرون آمدم و به خانه برادرم رسیدم دقیق یادم نیست ولی ساعت حدود ۷:۳۰ صبح بود. خواهرم پرسید: می‌گویند به کورس کاج حمله شده؟ گفتم سر راه که می‌آمدم خیلی خلوت بود شاید من زود آمده بودم و آنوقت شاگردان نیامده بودند.

کمی بعدتر به یک دوستم زنگ زدم ولی جواب نداد، قرار بود باهم جایی برویم. حدود بیست دقیقه بعدتر جواب داد که خواهرم در کورس کاج بود. آنجا انتحاری شده، حال خواهرم خوب است ولی حال روحی‌اش اصلاً خوب نیست و مدام جیغ و داد می‌زند. تازه فهمیدم این تابلو کاج که من دیدم با مرکز آموزشی کاج فرق دارد و آن مرکز آموزشی همان جایی است که سه سال پیش هر روز می‌دیدم و حالا چند کوچه این طرف‌تر آمده و نزدیک حوزه ۱۳ موقعیت دارد.

چیزی که می‌نویسم چشم دید یک دوست می‌باشد: مادرم گفت صدای انفجار آمد ببین از کجاست، به بی‌نظیر زنگ زدم صدایش درست نمی‌آمد فقط جیغ و داد بود و تلفن قطع شد، به بوبویم (مادرم) گفتم او هم از من سراسیمه‌تر و نگران‌تر هر دو دوان دوان به طرف کورس آمدیم. چیزهایی دیدم که اصلاً تصور نمی‌کردم. طفلکای نازنین را دیدم که از دهانشان کف آمده بود، یکی زبانش را گاز گرفته بود و همان‌طور جان باخته بود. یکی را دیدم که پایش برعکس دور خورده بود (پیچیده بود)، دست و پای کنده شده دیدم، دخترانی را دیدم که لباسشان کاملاً سوخته بود و لخت شده بودند. تعدادی از دختران و بچه‌ها کوشش داشتند که از سر دیوار که سیم خاردار هم داشت خود را به کوچه بیندازند و انداخته بودند. مادرم خیلی حرف‌ها به طالبان گفت، عصبانی بود و هرچه دلش می‌خواست می‌گفت. طالبان سوار رنجرها در محل بودند ولی در جواب داد و فریاد دختران و بچه‌ها پوزخند می‌زدند. این چیزی بود که بیشتر از هر چیز دیگری جگرم را به سوزش آورد.

خطوط سرخ نشانه دانش آموزان کاج بود
خطوط سرخ نشانه دانش آموزان کاج بود
سنگ قبر یک دانش آموز در شهرک امید سبز
سنگ قبر یک دانش آموز در شهرک امید سبز
دو عدد سنگ قبر دختران دانش آموز قبل از نصب
دو عدد سنگ قبر دختران دانش آموز قبل از نصب
سنگ قبر دانش آموز شهید به نام ربابه
سنگ قبر دانش آموز شهید به نام ربابه
یکی از دختران شهید با نمره احتمالی تک رقمی در کنکور
یکی از دختران شهید با نمره احتمالی تک رقمی در کنکور
پدر و مادر نجیبه صفری
پدر و مادر نجیبه صفری